کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدجواد غفورزاده     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن     قالب شعر : غزل    

یا فـاطمه! با قـدر و جلالی که تو داری            در حیرتم از رنج و ملالی که تو داری

کس بـا خـبـر از قـدر بـلـنـد تـو نگـردد            در فرصت کوتاه و مجالی که تو داری


ای زهــرۀ زهـــرا! بِـاَبـی اَنـْتِ وَ اُمـّی            در حیرتم از شوق وصالی که تو داری

کی مـانع پـرواز تو شد در طلـب حق؟            قـربان شکـسـته پر و بالی که تو داری

«اسلام غریب ا‌ست و علی یکّه و تنهاست»            این ‌است همه فکر و خیالی که تو داری

ای لالـۀ پـرپـر شـده بـیـن در و دیــوار            خون گریه کند فضّه به حالی که تو داری

مـی‌دانـم اگـر نــاز اجـل را نـکـشـیـدی            خود می‌کُشدت رنج و ملالی که تو داری

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

فصل غم است! ای دل غمدیده گریه کن            بنشین به کنج خلوت و پوشیده گریه کن

ایـام فـاطـمـیـه رسـیـد و در این فـضـا            عطر عـزای فـاطمه پـیچـیده گریه کن


از شعله‌های داغ جگرسوز او چو شمع            آتـش بگـیر! ای دل تـفـتـیـده گـریه کن

هـمـراه غـنـچـه‌های گـلـستان مرتضی            برآن گلی که دستِ ستم چیده گریه کن

تنهـا نه فـاطـمـیه «وفـایی » که تا ابد            فصل غم است، با دل تفـتیده گریه کن

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : ابراهیم میرزائی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

پای تن مـجـروح زهـرا با سـر افـتـاد            از دست این غم، خون ز چشمانِ تر افتاد

در زیر بارِ این مصیبت کـوه خـم شد            تـدفـین مـظلـومه به دوش حـیـدر افتاد


می‌شُست جای بوسه‌های مصـطفی را            بند کـفـن تا بـسـتـه شد، پیـغـمـبر افتاد

درهـم شـده اوضـاع و احـوالِ عـوالـم            وقتی که حـورا بین دیـوار و در افتاد

فضه شهادت می‌دهد در این نود روز            هر جا زمین افـتاد مـادر، دخـتر افتاد

ایـن روزهـای آخــری از شــدت درد            خـیـلی غـریـبـانـه مـیـان بـسـتـر افتاد

تا آسـمان‌هـا صوت الـرحـمن او رفت            روی زمـیـن آیـه به آیـه کـوثـر افـتـاد

او بار شـیـشه داشت و می‌زد مغـیـره            قـنفـذ رسید از راه و شیـشه آخر افتاد

شـانه به شـانـه با اجـل هـمـراه می‌شد            سایه به سایه مـرگ با زهـرا در افتاد

از جنگ برگشته علی یا از سرِ قبر؟!            پـشـت سـرِ تـابـوت مـردِ خـیـبـر افتاد

: امتیاز

مدح و منقبت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حبیب الله چایچیان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : غزل

دنـیاست چو قـطره‌ای و دریا، زهرا            کی فـرصت جلوه دارد اینجا زهرا؟

قدرش بوَد امروز نهان چون دیروز            هـنگـامـه کـنـد ولـیـک، فـردا زهـرا


خالـق چو کـتاب خـلقـت انشا فرمود            عـالـم چـو الـفـبا شد و مـعـنا، زهـرا

طـاهـا و عـلی دو بی‌کـران دریـایـند            و آن بـرزخ مـا بـین دو دریـا، زهرا

بـر تـخـت جــلال از هـمــه والاتــر            بـر مـسـنـد افـتـخــار، یـکـتــا زهـرا

در آل کـسا محـور شخـصـیّت‌هاست            مـابـیـن اَب و بَـعـل و بـنـیـها، زهرا

او سـرّ خـدا و لـیـلـةالـقـدر نـبـی‌ست            خِـیر دو سرا، درخـت طوبی، زهرا

سـرسـلـسـلـۀ نـسـل پـیـمـبـر، کـوثـر            سـرچـشـمۀ نـور چـشم طاهـا، زهرا

تنهـا نه همین مـادر سبـطین است او            فــرمــود نــبـی: اُمّ ابـیـهــا، زهــرا!

هـنگـام شـفـاعت چو رسد روز جزا            کـافی‌ست برای شیـعـه، تـنـهـا زهرا

حیف است «حسانا» که در آتش سوزد            آن شیعه که وردِ اوست: زهرا، زهرا

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

جهـان افـتاده از پا و عـلی از پا نیفـتاده            شکـسـته قـامت هفت آسمان، اما نیفتاده

شکسته ساقۀ یاس کبود، اما بگو «اسما»            نگـاه باغـبـان بر صورتـش آیا نیفتاده؟!


لگد، تهدید، سیلی، تازیانه، هیزم و آتش            در این فهرستِ خونین، هیچ ظلمی جا نیفتاده

چگونه آب را با آب می‌شویند؟! نه! جز اشک            از اوجِ آبـشـاران بر تن دریـا نـیـفـتـاده

من از تفسیرهای سورۀ «زلزال» می‌ترسم            بگیرد «فضه» ای‌کاش آسمان را، تا نیفتاده!

همین که ماهِ کامل پشت در روی زمین افتاد            نمی‌دانم چرا خـورشید ازآن بـالا نیفتاده

چهل جنگاور وحشی‌تر از کفتار در آن سو            در این سو بر زمین جز مادری تنها نیفتاده

تفاوت دارد اینجا با زمینِ کـربلا، یعنی            کسی اینجا نیفـتـاده؛ کـسی آنجا نیـفـتاده

در این بیت از گریزی کربلایی ناگزیرم، آه            که هرگـز اتـفـاقی مثل عـاشـورا نیفتاده

نباید بی‌طهـارت از حدود کربلا رد شد            مگر اکبر تنش بر کل این صحرا نیفتاده؟!

عمو جان هست! پس لشکر هنوز از هم نپاشیده            عـلـم از دست‌هـای خسـتۀ سـقـا نیـفـتاده

بنازم چشم زیبا بینِ زینب را که می‌فرمود:            به عـالـم اتفـاقی این چـنین زیبا نیـفـتاده

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد غفاری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

چند روزی‌ست فقط ابر بهاری شب و روز            ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز

اشک نه، خون دل از چشم تو جاری شب و روز            به تو حق می‌دهم این‌گونه بباری شب و روز


در نگاه پُـر از احساسِ تو مهمان شده‌ام

گریه در گریه به همراه تو باران شده‌ام

گفتم از آتش و؛ در بین گلو بغض شکست            بنـد بـنـد دلـم از مـاتـم و انـدوه گـسـست

زخم پهلوی تو داغی شد و بر سینه نشست            باید آرام شـوم شکـر خـدا فـاطمه هست

اشک مظلوم از این چشم روان است هنوز

یاس از اشک شقایق نگران است هنوز

بعد تو زخم زبان همدم و همراه من است            شب سکوتی‌ست که با چشم ترم هم‌‌سخن است

همۀ دردم از این مردم پیمان‌شکن است            بی‌تو کارِ در و دیوارِ دلم سوختن است

غـم دوری تو کـم نیست خـدایا چه کنم؟

گریه‌ام دست خودم نیست خدایا چه کنم؟

کاش با ما نفـس شهـر چـنین سرد نبـود            کوچه در کوچه پُر از مردم نامرد نبود

که اگر فـصل بهـارِ من و تو زرد نبـود            غـزل زنـدگـی‌ام قـافــیــه‌اش درد نـبـود

چـشم‌ها را بگـشا رو به عـلی باز بخـند

آسـمـانی شده‌ای، لحـظـۀ پـرواز بـخـنـد

در سکوت شب و دور از همه چشمان جهان            یک در سوخته شد باز و سپس گریه‌کنان

مادری رفت به آنجا که از آن هیچ نشان            مرد با بغض چنین گفت که در طول زمان

پی این تـربت گـم گـشــته کـسی می‌آیـد

«مژده، ای دل که مسیحا نفسی می‌آید»

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : احمد حسین‌پور علوی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

دیگـر نـبـود فـرصـتِ راز و نـیـاز هـم            حـتـی شـکـسـتـه بـود دلِ جـانـمــاز هـم

درهـم شـکـسـت پـنـجـرۀ نـیـمـه‌بـاز هم            تـا از شـمـا اجـازه بـگـیـرم که بـاز هـم


با شـعـر بـال و پـر بـزنم در هـوایـتـان

مـادر اجـازه هـسـت بـمـیـرم بـرایـتان؟

تـا گـرگ‌هـای بـرّه‌نـمـا مـحـتـرم شـدنـد            مـردان مـرد در صف پـیکـار کـم شدند

بر دوری از مسیـر عـلی هـم‌قـسم شدند            چون بی‌اجـازه وارد صحـنِ حـرم شدند

دیوار و در حجـاب شما شد که ناگهـان

یک رشته کوه با عظمت را کشان‌کشان

از کـوچـه‌های حـادثـه بردند و بی‌قرار            می‌سوخت از هجوم خزان، قامت بهـار

یک چشم سوی مسجد و یک چشم سوی یار            در طاعت از نبی شده خاموش ذوالفقار

داغت اگـر که بر دل مولا نمی‌نـشـست

شاید که ذوالفـقـار هم از پا نمی‌نـشـست

بعد از تو شـهـر آیـنـه‌هـا رو سـیاه مـاند            یک عمر گریه‌های علی ماند و چاه ماند

از بس بساط بی‌کسی‌اش رو به راه ماند            نهج‌البلاغه مـانـد و دعـا مـاند و آه ماند

دریـایِ درد در دلِ نـهـج‌الـبـلاغـه است

داغِ تو شرح کـامـل نـهـجالـبلاغه است

احساس می‌کـنم که دوباره محـرم است            با سیلِ اشک، فـاصله‌ام با شما کم است

حتی میان سفره به جای نمک، غم است            آری عـزایِ مـادر گـل‌هـای عـالـم است

حبل‌المتین که رشته‌ای از چادر شماست

فرهنگ نـانـوشـته‌ای از چـادر شماست

این رد پـای کـوچِ پـرسـتـوست در بقیع            شب‌گـریـه‌های لالۀ شب‌بـوست در بقیع

از هر چه بگذرم، سخنِ اوست در بقیع            حالا چقدر حرف دو پـهـلوست در بقـیع

پهلوی درد‌های تو، دنیا چه کوچک است

با آن همه شکوه، تماشا، چه کوچک است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق بیشتر با روایات معتبر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا ذوالفقار از نفس نیفتاده بود بلکه وصیت پیامبر بود که باید امیرالمومنین بر این مصائب صبر می کردند!

یک چشم سوی مسجد و یک چشم سوی یار            افـتـاده بـود از نـفـس انـگـار ذوالـفـقـار

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

مـدیـنـه مـرکـز پـیـکـار نـابـرابر بود            عـلی نـشانه، ولی جنگ با پیمبر بود

به حفظ جان علی، فاطمه سپر گردید            قـد خـمـیـدۀ او ذوالـفـقـارِ حـیـدر بـود


نگـاه زینب کـبـری به غـربـت مـادر            نگاه فاطمه بر اشکِ چشمِ دخـتر بود

رُخی که رنگ جسارت گرفت قرآن بود            تنی که روی زمین اوفتاد، کـوثر بود

چهار کودک معـصوم با تـنی لـرزان            دعایشان به پدر، چشمشان به مادر بود

چهل نفر به سر بضعۀ پیـمبر ریخت            شرورتر ز همه «قـنفـذِ» ستمگـر بود

برای هـمسر مولا نه خانه، نه کوچه            «مدینه» و «اُحد» و قبر «حمزه» سنگر بود

خدا گواست که یک ضربه بر تنش نزدند            به قصد کشتن او، ضربه‌ها مکرّر بود

به فتح خیبر و بازوی شیر حق سوگند            که قتل فـاطمه، کاری ز قوم کافر بود

برای فاطمه می‌سوخت از ازل «میثم»            که بیت بیت کـتـابـش شـرار آذر بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق بیشتر با روایات معتبر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا جانیت شرم آور اهل سقیفه ربطی به یهودیان و قلعه خیبر نداشته است و اهل سقیفه عده ای از مهاجرین و انصار بودند؛

به فتح خیبر و بازوی شیر حق سوگند            که قتل دخت نبی، انـتـقـام خـیـبر بود

زبانحال حضرت زینب با مادرش حضرت زهرا سلام‌الله‌علیهما

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

لحظه‌لحظه زچه مادر نَفَسَت می‌گيرد؟!            نَفَـس من! زچه آخر نَفَـسَت می‌گيرد؟!

درد پهلو چه كند با تو كه شب تا به سحر            از همين درد به بستر نفست می‌گيرد؟!


از فشار در و ديوار چه ديدی كه هنوز            دائم از ضربت آن در، نفست می‌گيرد؟!

به همان ناله كه در پشت درِ خانه زدی            از غـم غـنچـۀ پـرپـر نـفـست می‌گـيرد

چه نفس‌گـیر شود حال و هـوای نفست            وقتی از غُـربت حـيدر نفست می‌گيرد

دست بر كار مزن! من كه نمُردم مادر            با چنين حال، تو يكسر نفست می‌گيرد

از غم اين كه نمانی، جگرم خون شده است            از چه اين سان برِ دختر نفست می‌گيرد

تا نفس هست «وفایی» تو بگو يازهرا            نرسد سـود چـو ديگـر نفـست می‌گيرد

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع لن قالب شعر : غزل

بر در کـشـیده شعـله‌های اخـتلافـش را            هـیزم به هیـزم جمع کرده ائتلافـش را

مردی سکوت خلوت قـدیسه‌ها را بُـرد            با مشت می‌کوبد به در، حرف خلافش را


حـتی در و دیـوار با فـریاد می‌گـریـنـد            مرثیه‌خوان وقتی بخواند اعترافش را*

این خانۀ زهراست، اینجا مهبط وحی است            عرشی که کعبه فرض می‌داند طوافش را

خاکی شده آن چادری که شب به شب مریم            پیـش ملائک شرح می‌داده عـفافش را

عرش خدا در روضه می‌لرزد که نامردی            محکم به دست فاطمه می‌زد غلافش را

دستی شکسته که کریمان نقل می‌کردند            بـخـشـیـدن پـیــراهـن شـام زفـافـش را

اشک علی باخون دل آمیخت در کوچه            کوثر گرفت از گونه‌اش اشک مضافش را

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : اعظم کلیابی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

باز هم دل، بی‌قـرار روضهٔ مادر شده            باز حرف آتش و مادر به پشت در شده

باز هم آتش به جان ما رسیـده از دری            کز غم سوزاندنش چشم دو عالم، تر شده


حرف، حرف بغض و کینه از علی بوده فقط            آتشی کز کینه، پنهان زیر خاکستر شده

فاطمیه شد، مرور خاطرات درد و داغ            علت کون و مکان، تنها و بی‌یاور شده

فاطمیه شد که دل بر منبر اندوه و اشک            روضه‌خوانِ رنج‌های دخت پیغمبر شده

مهدیِ صاحب زمان دارد به لب شور و فغان            آسمان ازاین مصیبت خاکِ غم بر سر شده

بین آتش سوخت زهرا، تا علی مانَد فقط            سـورۀ کـوثـر فـدایِ سـاقیِ کـوثـر شده

ای علی! مظلوم عالَم! جان فدای غربتت            بعد زهرا خود بگو از غنچۀ پرپر شده

غیر تو مظلوم و غیر فـاطمه مظلوم‌تر            نیست در عالَم، غمت از هر غم افزون‌تر شده

کی به پایان می‌رسد شب‌های بی‌مهتاب تو            وعـد‌ۀ دیـدارتـان در عـالـم دیگـر شـده

دوستت دارم اگرچه روسیـاهم روسیاه            لطفت امّیدِ منِ شرمنده در محـشر شده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق بیشتر با روایات معتبر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

باز هم دل، بی‌قـرار روضهٔ مادر شده            باز حرف صورت و سیلی و میخ در شده

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : فائزه زرافشان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

رسید صاعقه و شیـشۀ گـلاب شکست            شب از در آمد و پهلوی آفتاب شکست

چه شعله بود که از شش جهت به باغ افتاد            چه زمهریر، که در چشم غنچه خواب شکست


ورق ورق نفس آیه‌های قـرآن سوخت            حریم امن دعـاهای مستجـاب شکـست

چقـدر غـمـزده پـرسید: بهـتری مادر؟            چقدر قلبِ حَسَن بعد این جواب شکست

بـرای این‌که سـر غـم به چـاه بـگـذارد            شکست، قامت نخل ابوتـراب شکـست

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : روح‌ الله گائینی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

غمت ز خاطر هفت آسمان نخواهد رفت            شکـوه داغ تو از یادمان نخواهد رفت

تو مـادر مـلکـوتی، دعـای هـیچ کسی            بـدون اذن شـما، آسـمان نخـواهد رفت


رسوم شهر مدینه همیشه بر عکس است            کسی به مجلس ختم جوان نخواهد رفت

کسی تـسلی خـاطـر نـشد بـرای عـلـی            به این دلیل غمت از میان نخواهد رفت

بیا مسافر تنها! که غـم فقط غم توست            غمی که از دل صاحب زمان نخواهد رفت

به سـمتت آمده از دور شاعـری تـنهـا            که دست خالی از این آستان نخواهد رفت

: امتیاز

مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

عصر هر جمعۀ دلگیر، تو را می‌خواند            دم به دم کـوچۀ تقـدیـر تو را می‌خواند

مـادری چشم به راه است بیایی از راه            کـنج خـانه پـدری پـیـر تو را می‌خواند


نـدبـه‌ها اشک شد و از تو نیامد خبری            قـطـرۀ اشکِ سـرازیـر تو را می‌خواند

عـالـمی منتـظـر جـلـوۀ مـولایی توست            هر نفس قبضۀ شمشیر تو را می‌خواند

ننگ بر ما چو ببندیم به غیر از تو امید            صبح و شب عرصۀ تدبیر تو را می‌خواند

یـازده قـرن گـذشت از غـم تـنهـایی تو            دل وامـانـدۀ مـا دیـر تـو را مـی‌خـوانـد

مـادری پشتِ در خانه صدایت می‌کرد            مادری خسته، زمین‌گیر، تو را می‌خواند

دارد از حـنجـره‌ای خشک صدا می‌آید            دختری در غل و زنجیر تو را می‌خواند

از همان ساعت سه، ساعت سر، ساعت حزن            عصر هر جمعۀ دلگیر تو را می‌خواند

: امتیاز

مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدعلی بيابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هر وقـت دل بـهـانـۀ یـاد تو را گرفت            شادی از آن بلند شد و غصه جا گرفت

ابـری‌سـت آسـمــان دل بــیــقـرار تــو            بیخـود نبود اگر که دوباره هوا گرفت


گـفـتـم شبی شـبـیـه تو گـریه کـنم ولی            چشمم ز اشک، خشک شد آقا صدا گرفت

تو سوختی که سینه‌ام آتش گرفت و سوخت            تو روضه‌خوان شدی اگر این روضه پا گرفت

امـروز هـم بــیـا و بـگـو وای مــادرم            آخر مـریـض خـانۀ مـولا شـفـا گرفت

راحت شـدنـد اهل مـدیـنـه ز رفـتـنـش            این خانۀ علی‌ست که دیگر عزا گرفت

در آخـریـن وصـیـت زهـرا دل عـلـی            از روضۀ حـسین و غـم کـربلا گرفت

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

آن زهره‌ای که حیدر شد مَحرم ظهورش            گرم است قلب عالم از گرمی تنورش

عـالـم که قـدر او را هرگز نمی‌شناسد            با دست‌های زهرا تقـدیر شد امـورش


تسنیم نام زهرا، سرچشمه غدیر است            کـوثـر اقـامه بـسـته بر دیـده نـمورش

در خانه‌ای که خورشید اندر شمارِ ذره است            آتش کشیده دشمن بر "بسم رب نور"ش

او طاهره است نامش؛ والاست احترامش            سـیـلی زدنـد روی پـوشـیۀ طـهـورش

دق کرد گوشواره، با داغ روی کـوثر            جان داد روز محشر، با قصه عبورش

ذکر قنوتِ دستش با ضربه‌ای شکسته            بسته است دست‌های اذکار "یا غیور"ش

عرش است بارگاهش؛ او بار شیشه دارد            در هجمۀ حوادث زخـمی شده بلورش

افـتاد سدره از پـا؛ آتش گرفت طـوبی            یعنی خدای موسی می‌سوخت بین طورش

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

قاری حسین و گریه‌کنِ فاطمه؛ خداست            در خانهٔ علی چه عزاخانه‌ای به پاست

جانم فـدایِ مجـلـسِ خـتـمی غـریب که            مهمان ندارد و پُر از اندوهِ بی‌صداست


حتی "در"ی که سوخته، مرثیه خوان شده            با اشک، همنشین شده و صاحبِ عزاست

شاید حسن به زینبِ آشـفـته حال گفت:            گریه نکن! که رفتنِ مادر خودش شفاست

در شهر؛ یک نفر به علی تسلیت نگفت            این رسـم نـاسـپـاسیِ دنیـایِ بی‌وفاست

زهـرا کجاست؟! تا که ببـیـند هنوز هم            ردّ طناب، دورِ دو دستانِ مرتـضاست

حرفش نداشت هیچ خریدار بعد از این            سنگِ صبورِ روز و شبِ مرتضی کجاست؟!

مادر کجاست؟ تا بشود حالِ خانه؛ خوب            مادر که نیست، خانه نفس گیر و بی‌صفاست

عـالـم عـزا گـرفـتـه بـرایش ولی بـدان            صـدّیـقـة الشـهـیـده؛ عـزادارِ نیـنواست

قـلبـش هـنـوز می‌شـود آرام با حـسـین            آرامـگـاهِ مــادرِ سـادات؛ کــربـلاسـت

هر روزِ هـفـته؛ بر لبِ گـودالِ قـتلگـاه            گریانِ پیکری‌ست که مابینِ بوریاست!

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حبیب چایچیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بوی خوش می‌آید اینجا؛ عود و عنبر سوخته؟            یا که بـیت‌الله را کـاشانه و در سوخـته؟

از چه خون مى‌گريد اين ديوار و در؟ يارب مگر            گـلـشن آل خـلـيل اينجا در آذر سـوخته؟


خانۀ زهراست اينجا، قتلگاه محسن است            آشـيان قـهـرمان بـدر و خـيـبـر، سوخته

خانۀ وحی از ملک یک‌باره شد در ازدحام            اندر این غوغا مگر جبریل را پر سوخته؟

بر حریم عقـل کل، دیـوانه‌ای زد آتـشی            کز غمش هر عاقلی را جان و پیکر، سوخته

خـيمه‌گـاه كـربلا را آتـش از اينجا زدند            شد ز داغ محسن آخر كام اصغر، سوخته

گر نمى‌كرد اشک چشمانت «حسان» امدادِ من            مى‌شد از آه من اين اوراق دفتر، سوخته

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید فضل‌الله قدسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

دل غریب من از گردش زمانه گرفت            به یاد غربت زهـرا شبی بهانه گرفت

شبـانه بغـض گـلـوگـیر من کـنار بقـیع            شکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفت


ز پـشت پـنجـره‌ها دیـدگـان پُـر اشکـم            سراغ مدفـن پـنهـان و بی‌نشانه گرفت

نـشان شعـله و درد و نـوای زهـرا را            توان هنوز ز دیوار و بام خانه گرفت

مصیبتی‌ست علی را که پیش چشمانش            عـدو امـید دلـش را به تـازیـانه گرفت

چه گفت فاطمه؟ کآن‌گونه با تأثر و غم            عـلی مراسـم تـدفـین او شـبـانه گرفت

فـراق فـاطـمـه را بـوتـراب باور کرد            شبی که چوبۀ تابوت را به شانه گرفت

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید محمدجواد شرافت نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن قالب شعر : غزل

شبی که آینه‌ام را به دستِ خاک سپردم            هزار بار شکـسـتم، هزار مرتـبه مُردم

دو دست از سر حسرت به هم زدم که چگونه            به دست خود گل خود را چنین به خاک سپردم؟


شد اشک غربت و گل کرد روی خاک مزارش            هر آنچه داغ که دیدم، هر آنچه غصه که خوردم

شب آمـدم که بگـریـم تـمام درد دلـم را            سحر به غربت خانه، جز اشک و آه نبردم

بدون فاطمه سخت است زندگی، که پس از او            برای آمدنِ روزِ مرگ، لحـظه شمـردم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آن شب میان هاله‌ای از ابر و دود رفت            روشـن‌تـرین سـتارهٔ صبح وجـود رفت

آن شب صدای گـریهٔ بـاران بـلـنـد بود            بر شانه‌های زخمی دریا، چو رود رفت


روشن‌تر از زلالی نور آمد و چه حیف            با چـند یـادگـاری سـرخ و کـبـود رفت

بال و پری برای پـرسـتـو نـمـانده بود!            آخر چگونه نیمهٔ شب پر گشود، رفت؟

رحـمی به قـبـر خـاکی او هم نمی‌کـنـند            این شد که مخـفـیانه و بی یـادبود رفت

مولا خوشی ندیده پس از او از این جهان            می‌گفت بعد فـاطمه‌ام هر چه بود رفت

هر شب کـنار تربت او ياس کوچکـش            دم می‌گرفت: مادر خوبم چه زود رفت

: امتیاز